نام رودی است در ایالت فارس: آب مسن از قهستان سمیرم و سیتخت برمی خیزد، آب بزرگ است و گذار اسب به دشواری دهد و در نهر طاب افتد طولش چهل فرسنگ باشد. (نزهه القلوب ج 3 ص 224)
نام رودی است در ایالت فارس: آب مسن از قهستان سمیرم و سیتخت برمی خیزد، آب بزرگ است و گذار اسب به دشواری دهد و در نهر طاب افتد طولش چهل فرسنگ باشد. (نزهه القلوب ج 3 ص 224)
پرورندۀ ملک. آباد و پررونق کننده مملکت. آنکه موجب ترقی و تعالی مملکت است: راست گویی خسرو عادل جلال ملت است ازپی توقیع، کلک ملک پرور در بنان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 426). ملک از تو فخرگستر و داد از تو شادکام فخر از تو ملک پرورو دین از تو شادمان. عثمان مختاری (ایضاً ص 457). ملک جهان رسید ز جد و پدر به او زین روی همچو جد و پدر ملک پرور است. امیرمعزی. ای ملک پروری که نیارند زد همی پیش سخاو رای تو دم ابر و آفتاب. امیرمعزی. همیشه کینه کش وملک پرور است و که دید که کینه کش بود و ملک پرور آتش و آب. امیرمعزی. ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم. سوزنی. ژالۀ نعمت از هوای سخا بانوی ملک پرور افشانده ست. خاقانی. هست اتابک، مصطفی تأیید و اسکندرخصال کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند. خاقانی. هلال حلقه شود روز عید در میدان به پیش رمح فلک سای و ملک پرور او. ظهیرفاریابی. پادشاه را هفت وزیر شایسته بود، هر یک کامل و عاقل و ناصح و فاضل و ملک پرور. (سندبادنامه ص 78). امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح به رای انور ملک پرور عدل گستر. (سندبادنامه ص 274). در عهد وزیر ملک پرور خورشید جلال چرخ مسند. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 134)
پرورندۀ ملک. آباد و پررونق کننده مملکت. آنکه موجب ترقی و تعالی مملکت است: راست گویی خسرو عادل جلال ملت است ازپی توقیع، کلک ملک پرور در بنان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 426). ملک از تو فخرگستر و داد از تو شادکام فخر از تو ملک پرورو دین از تو شادمان. عثمان مختاری (ایضاً ص 457). ملک جهان رسید ز جد و پدر به او زین روی همچو جد و پدر ملک پرور است. امیرمعزی. ای ملک پروری که نیارند زد همی پیش سخاو رای تو دم ابر و آفتاب. امیرمعزی. همیشه کینه کش وملک پرور است و که دید که کینه کش بود و ملک پرور آتش و آب. امیرمعزی. ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم. سوزنی. ژالۀ نعمت از هوای سخا بانوی ملک پرور افشانده ست. خاقانی. هست اتابک، مصطفی تأیید و اسکندرخصال کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند. خاقانی. هلال حلقه شود روز عید در میدان به پیش رمح فلک سای و ملک پرور او. ظهیرفاریابی. پادشاه را هفت وزیر شایسته بود، هر یک کامل و عاقل و ناصح و فاضل و ملک پرور. (سندبادنامه ص 78). امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح به رای انور ملک پرور عدل گستر. (سندبادنامه ص 274). در عهد وزیر ملک پرور خورشید جلال چرخ مسند. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 134)
ملک جوینده. طالب مملکت. طلب کننده فرمانروایی و قدرت: بدو که گوید کای ملک جوی محنت یاب چنین گریزد خفاش آفتاب نمای. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 511). همت ز آستانۀ فقر است ملک جوی آری هوا ز کیسۀ دریا بود سقا. خاقانی
ملک جوینده. طالب مملکت. طلب کننده فرمانروایی و قدرت: بدو که گوید کای ملک جوی محنت یاب چنین گریزد خفاش آفتاب نمای. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 511). همت ز آستانۀ فقر است ملک جوی آری هوا ز کیسۀ دریا بود سقا. خاقانی
ملک خو: عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد. سعدی (کلیات چ مصفا ص 423). دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی. سعدی. کسی کو کم از عادت خویش خورد بتدریج خود را ملک خوی کرد. سعدی (بوستان). رجوع به ملک خو شود
ملک خو: عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد. سعدی (کلیات چ مصفا ص 423). دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی. سعدی. کسی کو کم از عادت خویش خورد بتدریج خود را ملک خوی کرد. سعدی (بوستان). رجوع به ملک خو شود
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا: ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454). و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا: ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454). و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
ملک زاده. شاهزاده. فرزند شاه: پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. (ترجمه طبری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملک زاده شود
ملک زاده. شاهزاده. فرزند شاه: پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. (ترجمه طبری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملک زاده شود
از اسماء معشوق است. (بهار عجم) (آنندراج) ، مشک سنج. (از ناظم الاطباء). در صفات عذار و قلم و کاکل. (از بهار عجم) (آنندراج). آغشته به مشک. عطرآگین. خوشبوی. عطرافشان: عالم ختن شد از قلم مشک سود ما جای ترحم است به چشم حسود ما. صائب (از بهار عجم). در این فکرم که تعلیم جبین سازم سجودش را به داغ دل دهم یاد عذار مشک سودش را. شیخ العارفین (از بهار عجم و آنندراج)
از اسماء معشوق است. (بهار عجم) (آنندراج) ، مشک سنج. (از ناظم الاطباء). در صفات عذار و قلم و کاکل. (از بهار عجم) (آنندراج). آغشته به مشک. عطرآگین. خوشبوی. عطرافشان: عالم ختن شد از قلم مشک سود ما جای ترحم است به چشم حسود ما. صائب (از بهار عجم). در این فکرم که تعلیم جبین سازم سجودش را به داغ دل دهم یاد عذار مشک سودش را. شیخ العارفین (از بهار عجم و آنندراج)
رود خانه خشک. رودخانه ای که آب آن بند آمده است: و ایشان را (مردم سرخس را) یکی خشک رود است که اندر میان بازار می گذرد و به وقت آب خیز اندر او آب رود و بس. (حدود العالم). و ایشان را (مردم بزده را به ماوراءالنهر) یکی خشک رود است که اندر وی بعضی از سال آب رود وبیشتر آبشان از چاه ها و دولابهاست. (حدود العالم). بزرگوارا که شهر عزت تست چه شهر عالم کبری نه عالم صغری از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود نباشد الا عضوی کمینه از عضوی. ابوالفرج رونی. چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن که می گویند ملاحان سرودی اگر باران بکوهستان نبارد بسالی دجله گردد خشک رودی. سعدی. ، رود که قسمی آلت موسیقی بوده است: چو بر زد باربد بر خشک رودی بدین تری که بر گفتم برودی. نظامی. برانگیخت آوازی از خشک رود که از تری آرد فلک را فرود. نظامی. شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد گفتم بلی نشان عصا این بود رواست. سید حسن غزنوی
رود خانه خشک. رودخانه ای که آب آن بند آمده است: و ایشان را (مردم سرخس را) یکی خشک رود است که اندر میان بازار می گذرد و به وقت آب خیز اندر او آب رود و بس. (حدود العالم). و ایشان را (مردم بزده را به ماوراءالنهر) یکی خشک رود است که اندر وی بعضی از سال آب رود وبیشتر آبشان از چاه ها و دولابهاست. (حدود العالم). بزرگوارا که شهر عزت تست چه شهر عالم کبری نه عالم صغری از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود نباشد الا عضوی کمینه از عضوی. ابوالفرج رونی. چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن که می گویند ملاحان سرودی اگر باران بکوهستان نبارد بسالی دجله گردد خشک رودی. سعدی. ، رود که قسمی آلت موسیقی بوده است: چو بر زد باربد بر خشک رودی بدین تری که بر گفتم برودی. نظامی. برانگیخت آوازی از خشک رود که از تری آرد فلک را فرود. نظامی. شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد گفتم بلی نشان عصا این بود رواست. سید حسن غزنوی
دهی است جزء بلوک پیرکوه از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت که در جنوب خاوری رودبار و 7000 گزی جنوب امام کنار رودخانه چاکرود واقع است، محلی است کوهستانی هوایش معتدل است با 150 تن سکنه، از رودخانه چاکرود مشروب میشود، محصولش غلات و بنشن و گردو است و شغل عمده سکنۀ آنجا آسیابانی در آسیابهای متعددی است که در طول رود خانه چاکرود ساخته اند و خانه هاشان نیز در جنب آسیابهاست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء بلوک پیرکوه از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت که در جنوب خاوری رودبار و 7000 گزی جنوب امام کنار رودخانه چاکرود واقع است، محلی است کوهستانی هوایش معتدل است با 150 تن سکنه، از رودخانه چاکرود مشروب میشود، محصولش غلات و بنشن و گردو است و شغل عمده سکنۀ آنجا آسیابانی در آسیابهای متعددی است که در طول رود خانه چاکرود ساخته اند و خانه هاشان نیز در جنب آسیابهاست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام رودی است در مازندران: چون از خرم آباد مازندران به طرف کلارستاق بحرکت آییم جاده ای در حدود دو میل و نیم که از عباس آباد گذشت به خرک رود می رسد، این رود با جریان آرام و پرپیچ وخمش قابل ملاحظه است. (از مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی)
نام رودی است در مازندران: چون از خرم آباد مازندران به طرف کلارستاق بحرکت آییم جاده ای در حدود دو میل و نیم که از عباس آباد گذشت به خرک رود می رسد، این رود با جریان آرام و پرپیچ وخمش قابل ملاحظه است. (از مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی)
رودی است در مازندران و ظاهراً دیهی هم بوده است بهمین نام در حوالی رامسر و آخوند محله کنونی. چه رابینو پس از ذکر نام رودخانه های مازندران (ص 6) بشرح سفر خویش می پردازد و آرد: ده دریا پشته داری سی خانه و یک مسجد... است بعداز عبور از ترک رود از میان آخوند محله که... داشت گذشتیم. (ص 18) و در 106 در ذکر نام دیهای تنکابن (بخش e) سختسر از ترک رود بمانند دیه یاد میکند از این روی ممکن است نام رود خانه یاد شده و دیه مذکور بسبب مجاورت یکی شده باشد
رودی است در مازندران و ظاهراً دیهی هم بوده است بهمین نام در حوالی رامسر و آخوند محله کنونی. چه رابینو پس از ذکر نام رودخانه های مازندران (ص 6) بشرح سفر خویش می پردازد و آرد: ده دریا پشته داری سی خانه و یک مسجد... است بعداز عبور از ترک رود از میان آخوند محله که... داشت گذشتیم. (ص 18) و در 106 در ذکر نام دیهای تنکابن (بخش e) سختسر از ترک رود بمانند دیه یاد میکند از این روی ممکن است نام رود خانه یاد شده و دیه مذکور بسبب مجاورت یکی شده باشد